تنهایی ام را با تو قسمت میکنم- سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصل ها را
بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من!برمن مگیر این خود ستانی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آئینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت مرحمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و شاید هزاران شاید دیگر- اگر چه
اینک به گوش انتظارم – جز صدای مبهمی نیست
رد پای شعر...برچسب : نویسنده : 8radepayeshaar9 بازدید : 198