امتحان، برگه خالی، دو سه خط شعر سپید
و نگاری که سریع برگه ی خود داد و دوید
دو سه تا صندلی، آنور ترِٕ من بود گلم
هر چه خواندم به نگاهی همه از یاد پرید
سبزی رنگِ لباسش به کنار ، اما خب
طرحِ روی خشنش فتنه ای می داد نوید
دست من نیست اگر شاعر جانی شده ام
میفشانم به رخ هر غزل اینبار اسید !
چون که من اشک به پای غزلم ریخته ام
ولی او کل غزل را به نگاهی نخرید !
دوستی، عشق ؛ دو تا جمله نامأنوسند
گر چه گفتست معین و خود فرهنگ عمید
گفته اند در کتب عشق همه ی عاشق ها
میکنند جمله آنان همه تأکید اکید:
میشود پیر، جوانی که غم از دل دارد
هر کسی ذره ای از عشق نگاری بچشید ...
برچسب : امتحان, نویسنده : 8radepayeshaar9 بازدید : 218