زیور ها بیارایی

ساخت وبلاگ
تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی

دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی


ملامت گوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد

در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بگشایی


به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را

تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی


چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید

مرا در رویت از حیرت فرو بسته است گویایی


تو با این حسن نتوانی که رو از خلق در پوشی

که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی


تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی

تو خواب آ لوده ای بر چشم بیداران نبخشایی


دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن

که گر تلخست شیرین است از آن لب هرچه فرمایی

 

گمان از تشنگی بردم که دریا در کمر باشد

چو پایابم برفت اکنون بدانستم که دریایی


تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش

مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی


قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن

مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی





مسلم نیست طوطی را در ایامت شکر خایی  
رد پای شعر...
ما را در سایت رد پای شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8radepayeshaar9 بازدید : 210 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1396 ساعت: 17:18