بوی باران

ساخت وبلاگ

جمعه 20 بهمن 1396 ساعت 17:40

باز باران می چکد بر برگهای دفترم
‎قطره هایش واژه های خسته را جان میدهند
‎من به باران زنده میسازم گل احساس را
‎از همین رو شعرهایم بوی باران میدهند
‎اهل پاییزم ولی سرسبزی ام بی انتهاست
‎هر بهار از نو شکوفا می شود اندیشه ام
‎الفتی دیرینه دارم با هجوم گردباد
‎یخ نمی بندد زمستان شاخ و برگ و ریشه ام
‎در دلم آتشفشان بر دامنم گلهای سرخ
‎وای از آن روزی که داغ من بسوزاند زمین
‎بستر عمر من از افسوس و از حسرت تهی ست
‎‎من نخواهم گشت با اندوه غربت همنشین
‎سبزی ام را می سپارم بر دل دنیای شعر
‎با کلامم می نوازم قلبهای مرده را
‎هیچکس در این جهان بی یاور و همراه نیست
‎مرهمی همواره می یابم دل آزرده را
‎او که شعر بودنم را اینچنین زیبا سرود
‎سینه ام را خانه ی عشق و امید و نور کرد
‎با تمام سردی و بی رنگی دنیای من
‎زردی افسردگی را از وجودم دور کرد
‎وسعت دید مرا تا آسمانش اوج داد
‎قلب و روحم را سبک چون قاصدکها آفرید
‎من نخواهم مرد حتی زیر صد خروار خاک
‎زنده مى خواهد مرا آن کس که "دل" را آفرید  

استاد غزل آرامش

رد پای شعر...
ما را در سایت رد پای شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8radepayeshaar9 بازدید : 247 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1396 ساعت: 5:36