رد پای شعر

متن مرتبط با «گوید که یارت یار نیست» در سایت رد پای شعر نوشته شده است

آن لاله ز خون شهریاری بوده است

  • پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1398 ساعت 00:22 , ...ادامه مطلب

  • یکنفر مانده از این قوم ، که بر می گردد

  • دوشنبه 5 فروردین 1398 ساعت 03:32 , ...ادامه مطلب

  • نیست تو را

  • ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را التفاتی به اسیران بلا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را   , ...ادامه مطلب

  • جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

  • برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست   این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست   من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست   امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست  در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست   "هوشنگ ابتهاج" , ...ادامه مطلب

  • چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

  • صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع پریشانی خودکو مجالی که سراسر همه تقریر کنم آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشددر نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم گر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم و توفیر کنم دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگویمن نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم نیست امید صلاحی ز فساد حافظچون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم "حافظ", ...ادامه مطلب

  • بی اختیار

  • از برای خاطر اغیار خوارم میکنیمن چه کردم کاینچنین بی اعتبارم میکنی؟ روزگاری آنچه با من کرد استغنای توگر بگویم گریه ها بر روزگارم میکنی گر نمیایم به سوی بزمت از شرمندگی استزانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی گر بدانی حال من، گریان شوی بی اختیارای که منع گریه ی بی اختیارم میکنی گفته ای، تدبیر کارت میکنم وحشی منالرفت کار از دست، کی تدبیر کارم میکنی؟ ,اختیار ...ادامه مطلب

  • ای کاش که میماندی

  • بی تو ز جهان سیرم، ای کاش که می ماندیدر عشق تو من پیرم، ای کاش که می ماندیتصویر تو بر دیوار، اندوه تو در سینهمن خیره به تصویرم، ای کاش که می ماندیاز شدت دلتنگی، در اوج شب و مهتابهر ثانیه دلگیرم، ای کاش که می ماندیاین زندگی ام بی تو، یعنی که عذابی سختمن بی تو ز خود سیرم، ای کاش که می ماندیوقتی که به قبرستان دیدی که به آن زیرمگویی که گلم پیرم ، ای کاش که می ماندیمحمدصادق رزمی (0 لایک) ,کاش,میماندی ...ادامه مطلب

  • هم نفسی نیست

  • این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست این قدر نپرسید کجا رفت و کی آمد اشعار پراکنده ی من مال کسی نیست مریم حیدر زاده, ...ادامه مطلب

  • گلم گر نیستی خارم چرایی

  • فلـــک در قصــــد آزارم چــــــــرائیگلم گر نیستی خـــارم چـــــــرائیتــــو کــــه باری ز دوشـم بر نداریمیـــــان بار ســـــــربارم چــــــرایی بابا طاهر (0 لایک) , ...ادامه مطلب

  • سلیمان را جز این تن اهرمن نیست

  • سلیمان را جز این تن اهرمن نیست سلیمان را جز این تن اهرمن نیستکه جان را دشمن جانی چو تن نیست بود زندان جان خاکی تن ما که زندان مور را غیر از لگن نیست بگیر از خویشتن خود را که در عشق حجاب خویشتن جز خویشتن نیست بکن این گور و بردار این کفن را که این مرده سزای این کفن نیست نهان در خاک کن ما و منی را که د, ...ادامه مطلب

  • این حلاوت که تو داری

  • این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلــی دوزد و زنار ببندد زنبـــور آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد نــــــتوانم که حکایت کنم الا به حضــور ""سعدی"", ...ادامه مطلب

  • زیور ها بیارایی

  • تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی ملامت گوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بگشایی به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید مرا در رویت از حیرت فرو بس, ...ادامه مطلب

  • چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

  • خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمدخواب دیدم که خیال تو به مهمان آمدگوئی از نقد شبابم به شب قدر و براتگنجی از نو به سراغ دل ویران آمدماه درویش نواز از پس قرنی بازممردمی کرد و بر این روزن زندان آمددل همه کوکبه سازی و شب افروزی شدتا به چشمم همه آفاق چراغان آمدوعده وصل ابد دادی و دندان به جگرپا فشردم همه , ...ادامه مطلب

  • به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

  • به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوستبه غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبحتا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوستنه فلک راست مسلم نه ملک را حاصلآنچه در سر سویدای بنی‌آدم از اوستبه حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیستبه ارادت ببرم درد که درمان هم ازوستزخم خونینم اگر به نشود به, ...ادامه مطلب

  • چرا نیست ؟

  • آزرده دل از کوی تو رفتیمو نگفتیکی بود؟کجا رفت؟چرا بود و چرا نیست؟ "محمدحسین شهریار", ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها