رد پای شعر

متن مرتبط با «گل من در دورهمی» در سایت رد پای شعر نوشته شده است

تنفس ناتمام من

  •  کسی از غیبتِ پنهانِ ستاره به دریا نمی‌رسد ما سکوتِ سختِ‌ این همه راه را به دندان شکسته‌ایم پس تو ... تنفسِ ناتمامِ من کی، کی پروانه خواهی شد؟   "سیدعلی صالحی" , ...ادامه مطلب

  • دلم در بر نمی گنجد

  • من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجدچنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجدز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سربه سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی‌گنجدبران بودم که بنویسم، مط, ...ادامه مطلب

  • نغمه ی هم درد

  •  آینه ی خورشید از آن اوج بلندشب رسید از ره و آن آینه ی خرد شدهشد پراکنده و در دامن افلاک نشستتشنه ام امشب ، اگر باز خیال لب توخواب نفرستد و از راه سرابم نبرد کاش از عمر شبی تا به سحر چون, ...ادامه مطلب

  • طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها

  • طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها ای رخت چشمه خورشید درخشانیهاسرو من صبح بهار است به طرف چمن آیتا نسیمت بنوازد به گل افشانیهاگر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابیچشم خورشید شود خیره ز رخشانیها,آموخت,افشانیها ...ادامه مطلب

  • گل کاغذی

  • چه شب بدی است امشب، که ستاره سو نداردگل کاغذی است شب بو، که بهار و بو ندارد  چه شده است ماه ما را، که خلاف آن شب، امشبز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟ به هوای مهربانی، ز تو کرده روی و هرگزبه عتاب و مهربانی، دلم از تو خبر ندارد ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان دهبه کسی که بی تو راهی، سوی هیچ سو ندارد دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چارهبه جز آن که سنگ کوبد، به سر سبو ندارد به کسی که با تو هر شب، ه,کاغذی ...ادامه مطلب

  • در حریم کعبه,خودیبین,سجده بت میکند

  • کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه راسوختن شد باعث نشو و نما این دانه رامحو شد در حسن آن کان ملاحت، دیده هااز زمین شور، بیرون شد نباشد دانه راعشق سازد حسن عالمسوز را در خون دلیرذوالفقار شمع باشد بال و پر پروانه رامی شود در ساغر مخمور، می آب حیاتعاشقان دانند قدر جلوه مستانه رانیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بندمی گشاید زور می آخر در میخانه رادر حریم کعبه خودبین سجده بت می کندقبله رو گرداندن است ا,حریم,کعبهخودیبینسجده,میکند ...ادامه مطلب

  • کاش نقاش تو اینقدر هنرمند نبود

  • شنبه 4 شهریور 1396 ساعت 17:23 کاش دور و بر ما این همه دلبند نبودو دلم پیش کسی غیر خداوند نبودآتشی بودی و هر وقت تو را می دیدممثل اسپند دلم جای خودش بند نبودمثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسدخیره بودم به تو و جرأت لبخند نبودهر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شومکم نشد فاصله. تقصیر تو هرچند نبودشدم از درس گریزان و به عشقت مشغولبین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبودمدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشتجای ,اینقدر,هنرمند ...ادامه مطلب

  • در یک عصر. پاییزی

  • و یادت هست در یک عصر پاییزی چه ها کردیمرا تنهای تنها با دلی غمگین رها کردیگذشتی نرم نرمک از نگاهی مانده در بارانچرا با روح سرگردان من اینگونه تا کردیتمام شعرهایم را برایت یک به یک خواندمبگو دیوان شعرم را چرا ماتم سرا کردیو گفتی زیر لب رفتم ، بمان با درد تنهاییندانستی غمی شیرین برایم دست و پا کردیهمین امشب دلم می میرد از احساس تنهاییچه می داند کسی شاید به مرگم اعتنا کردی... (1 لایک) ,پاییزی ...ادامه مطلب

  • خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است

  • عاشقان را بگذارید بنالند همه ... مصلحت نیست این زمزمه خاموش کنید  من بگویم با درددل من گوش کنید  بهتر ان است که این قصه فراموش کنید  من از این پس به همه عشق جهان میخندم  به هوس بازی این بی خبران میخندم  خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است  کارم از گریه گذشته است بدان میخندم... (0 لایک) ,خنده,تلخ,گریه,انگیزتر,است ...ادامه مطلب

  • گلم گر نیستی خارم چرایی

  • فلـــک در قصــــد آزارم چــــــــرائیگلم گر نیستی خـــارم چـــــــرائیتــــو کــــه باری ز دوشـم بر نداریمیـــــان بار ســـــــربارم چــــــرایی بابا طاهر (0 لایک) , ...ادامه مطلب

  • سلیمان را جز این تن اهرمن نیست

  • سلیمان را جز این تن اهرمن نیست سلیمان را جز این تن اهرمن نیستکه جان را دشمن جانی چو تن نیست بود زندان جان خاکی تن ما که زندان مور را غیر از لگن نیست بگیر از خویشتن خود را که در عشق حجاب خویشتن جز خویشتن نیست بکن این گور و بردار این کفن را که این مرده سزای این کفن نیست نهان در خاک کن ما و منی را که د, ...ادامه مطلب

  • گلایه

  • بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کندصبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شودچه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگرانگلایه هم که می کنم شعر حساب می شود  (1 لایک) , ...ادامه مطلب

  • فریادرس

  • مقصود دل عاشق شیدا همه او دان    مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان بینایی هر دیدهٔ بینا همه او بین زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس   فریادرس بی‌کس تنها همه او دان در سینهٔ هر غمزده پنهان همه او بین   در دیدهٔ, ...ادامه مطلب

  • من خود ان سیزدهم

  • یا ر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرمتو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل می خورم و چشم نظر بازم جامجرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرممن که با عشق نراندم به جوانی هوسیهوس عشق و جوانی, ...ادامه مطلب

  • نغمه هم درد

  • آینه ی خورشید از آن اوج بلند شب رسید از ره و آن آینه ی خرد شده شد پراکنده و در دامن افلاک نشست تشنه ام امشب ، اگر باز خیال لب تو خواب تفرستد و از راه سرابم نبرد کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد روح من در گرو, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها