رد پای شعر

متن مرتبط با «نامه نوشتن چه سود» در سایت رد پای شعر نوشته شده است

اهسته چها کردی

  • _____8888888888____________________ ____888, ...ادامه مطلب

  • چه مبارک است این غم

  • دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 13:47 چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادیبه غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی ز تو دارم این غمِ خوش، به جهان از این چه خوشترتو چه دادی ام که گویم که از آن به ام ندادی؟ چ, ...ادامه مطلب

  • چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

  • صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهاتدر یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع پریشانی خودکو مجالی که سراسر همه تقریر کنم آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشددر نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم گر بدانم که وصال تو بدین دست دهددین و دل را همه دربازم و توفیر کنم دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگویمن نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم نیست امید صلاحی ز فساد حافظچون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم "حافظ", ...ادامه مطلب

  • چه گویمت

  • چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منیچو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منیچنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهرگمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منیخموش و گوشه نشینم، مگر نگاه تواملطیف و دور گریزی، مگر خیال منی  سیمین بهبهانی ,گویمت ...ادامه مطلب

  • امید و چه نومید

  • دوشنبه 6 شهریور 1396 ساعت 10:34 از بس که ملول از دل دلمرده ی خویشم هم خسته ی بیگانه ، هم آزرده ی خویشم این گریه ی مستانه ی من بی سببی نیست ابر چمن تشنه و پژمرده ی خویشم گلبانگ ز شوق گل شاداب توان داشت من نوحه سرای گل افسرده ی خویشم شادم که دگر دل نگراید سوی شادی تا داد غمش ره به سراپرده ی خویشم پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل خون موج زد از بخت بد آورده ی خویشم ای قافله! بدرود ، سفر خوش ، به س,نومید ...ادامه مطلب

  • بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

  • بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم ! در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی, ...ادامه مطلب

  • هر چه آدم میکشد از خامی دل میکشد

  • گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل میکشد هرچه آدم می کشد، از خامی دل می کشد گاه مثل پیرمردان ساکت است و باوقار، گاه مثل نوعروسان،بی خبرکِل می کشد کجروی های "فُضیل"این نکته را معلوم کرد: عشق حتی بار کج را-هم-به منزل میکشد موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ، عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد! دوست مست و چشم من مست است و میدانم ، دریغ، دست از آهو، پلنگِ مست،مشکل می کشد حسین جنتی, ...ادامه مطلب

  • چه بر لیلی گذشت

  • هـرکــه را دیـــدم ازمـجـنــون و عشـقــش قصــــه گــفـتــــ کــاش مـیـگـفـتند در ایـــن ره      چـه بـرلـیـلـی گـذشـتـــــ . . ., ...ادامه مطلب

  • چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

  • خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمدخواب دیدم که خیال تو به مهمان آمدگوئی از نقد شبابم به شب قدر و براتگنجی از نو به سراغ دل ویران آمدماه درویش نواز از پس قرنی بازممردمی کرد و بر این روزن زندان آمددل همه کوکبه سازی و شب افروزی شدتا به چشمم همه آفاق چراغان آمدوعده وصل ابد دادی و دندان به جگرپا فشردم همه , ...ادامه مطلب

  • چه خوشحال بود شیطان

  • چقدر خوشحـال بود شیطــان، وقتی سیب را چیدم؛ گمان می کرد فریب داده است مرا؛نمی دانستتو پرسیده بودی:مرا بیشتر دوست دارییا ماندن در بهشـــت را., ...ادامه مطلب

  • نامه نوشتن چه سود

  • آب حیات منست خاک سر کوی دوستگر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوستولوله در شهر نیست جز شکن زلف یارفتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوستداروی مشتاق چیست زهر ز دست نگارمرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوستدوست به هندوی خود گر بپذیرد مراگوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوستگر متفرق شود خاک من اندر جهانباد نیارد ربود گرد من از کوی دوستگر شب هجران مرا تاختن آرد اجلروز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوستهر غزلم نامه ایست صورت حالی در اونامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوستلاف مزن سعدیا شعر تو خود سحرگیرسحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست             ,نامه نوشتن چه سود,شعر نامه نوشتن چه سود ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها