من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجدچنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمیگنجدز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سربه سودایت که این افسر، مرا در سر، نمیگنجدبران بودم که بنویسم، مط, ...ادامه مطلب
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﮐﺎﺵ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﮔﻨﺠﻪ ﺍﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﻗﻔﻞ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻳﮏ ﮔﻨﺠﻪ ﺧﺎﻟﯽ ... ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺟﺎﯼ ﺳﺮﻡ ﭼﻨﺎﺭﯼ ﺑﮑﺎﺭﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻴﺮﻡ. از ناظم حکمت ترجمه احمد پوری (0 لایک) ,دلم,برای,خودم,تنگ,شده ...ادامه مطلب
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهره, ...ادامه مطلب