رد پای شعر

متن مرتبط با «آدم برفی در فال قهوه» در سایت رد پای شعر نوشته شده است

بودن به سبک آدمی مرده

  • _____8888888888____________________ ____888888888888888_________________ __888888822222228888________________ _88888822222222288888_______________ 888888222222222228888822228888______ 888882222222222, ...ادامه مطلب

  • دلم در بر نمی گنجد

  • من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجدچنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجدز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سربه سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی‌گنجدبران بودم که بنویسم، مط, ...ادامه مطلب

  • نغمه ی هم درد

  •  آینه ی خورشید از آن اوج بلندشب رسید از ره و آن آینه ی خرد شدهشد پراکنده و در دامن افلاک نشستتشنه ام امشب ، اگر باز خیال لب توخواب نفرستد و از راه سرابم نبرد کاش از عمر شبی تا به سحر چون, ...ادامه مطلب

  • طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها

  • طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها ای رخت چشمه خورشید درخشانیهاسرو من صبح بهار است به طرف چمن آیتا نسیمت بنوازد به گل افشانیهاگر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابیچشم خورشید شود خیره ز رخشانیها,آموخت,افشانیها ...ادامه مطلب

  • در حریم کعبه,خودیبین,سجده بت میکند

  • کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه راسوختن شد باعث نشو و نما این دانه رامحو شد در حسن آن کان ملاحت، دیده هااز زمین شور، بیرون شد نباشد دانه راعشق سازد حسن عالمسوز را در خون دلیرذوالفقار شمع باشد بال و پر پروانه رامی شود در ساغر مخمور، می آب حیاتعاشقان دانند قدر جلوه مستانه رانیست پروا سیل بی زنهار را از کوچه بندمی گشاید زور می آخر در میخانه رادر حریم کعبه خودبین سجده بت می کندقبله رو گرداندن است ا,حریم,کعبهخودیبینسجده,میکند ...ادامه مطلب

  • کاش نقاش تو اینقدر هنرمند نبود

  • شنبه 4 شهریور 1396 ساعت 17:23 کاش دور و بر ما این همه دلبند نبودو دلم پیش کسی غیر خداوند نبودآتشی بودی و هر وقت تو را می دیدممثل اسپند دلم جای خودش بند نبودمثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسدخیره بودم به تو و جرأت لبخند نبودهر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شومکم نشد فاصله. تقصیر تو هرچند نبودشدم از درس گریزان و به عشقت مشغولبین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبودمدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشتجای ,اینقدر,هنرمند ...ادامه مطلب

  • در یک عصر. پاییزی

  • و یادت هست در یک عصر پاییزی چه ها کردیمرا تنهای تنها با دلی غمگین رها کردیگذشتی نرم نرمک از نگاهی مانده در بارانچرا با روح سرگردان من اینگونه تا کردیتمام شعرهایم را برایت یک به یک خواندمبگو دیوان شعرم را چرا ماتم سرا کردیو گفتی زیر لب رفتم ، بمان با درد تنهاییندانستی غمی شیرین برایم دست و پا کردیهمین امشب دلم می میرد از احساس تنهاییچه می داند کسی شاید به مرگم اعتنا کردی... (1 لایک) ,پاییزی ...ادامه مطلب

  • فریادرس

  • مقصود دل عاشق شیدا همه او دان    مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان بینایی هر دیدهٔ بینا همه او بین زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس   فریادرس بی‌کس تنها همه او دان در سینهٔ هر غمزده پنهان همه او بین   در دیدهٔ, ...ادامه مطلب

  • هر چه آدم میکشد از خامی دل میکشد

  • گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل میکشد هرچه آدم می کشد، از خامی دل می کشد گاه مثل پیرمردان ساکت است و باوقار، گاه مثل نوعروسان،بی خبرکِل می کشد کجروی های "فُضیل"این نکته را معلوم کرد: عشق حتی بار کج را-هم-به منزل میکشد موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ، عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد! دوست مست و چشم من مست است و میدانم ، دریغ، دست از آهو، پلنگِ مست،مشکل می کشد حسین جنتی, ...ادامه مطلب

  • نغمه هم درد

  • آینه ی خورشید از آن اوج بلند شب رسید از ره و آن آینه ی خرد شده شد پراکنده و در دامن افلاک نشست تشنه ام امشب ، اگر باز خیال لب تو خواب تفرستد و از راه سرابم نبرد کاش از عمر شبی تا به سحر چون مهتاب شبنم زلف تو را نوشم و خوابم نبرد روح من در گرو, ...ادامه مطلب

  • رد پای تو در برف

  • هیچ برفی را به یاد ندارم جز آن برفی که رد پایت بر آن نقش بست برفی که هنوز سرمایش عمق استخوان هایم را می سوزاند ... ((محمد شیرین زاده)), ...ادامه مطلب

  • چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

  • خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمدخواب دیدم که خیال تو به مهمان آمدگوئی از نقد شبابم به شب قدر و براتگنجی از نو به سراغ دل ویران آمدماه درویش نواز از پس قرنی بازممردمی کرد و بر این روزن زندان آمددل همه کوکبه سازی و شب افروزی شدتا به چشمم همه آفاق چراغان آمدوعده وصل ابد دادی و دندان به جگرپا فشردم همه , ...ادامه مطلب

  • آیین برادری

  • آیین برادری و شرط یاری    آن نیست که عیب من هنر پنداری  آنست که گر خلاف شایسته روم   از غایت دوستیم دشمن داری سعدی , ...ادامه مطلب

  • در دم بگیر جان مرا

  • چقدر ساده به هم ریختی روان مرا بریده غصّه ی دل کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم آنچنانکه آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت ب, ...ادامه مطلب

  • آتش و آدم

  • آتش و آدم ترکیبی نامتجانس است من از میان این آتش گر گرفته در رویاها و عشق ها غیر ممکن است سالم برگردم اندوه بار خواهد بود کاش مثل نان بودم چه زیبا بر می گردد از سفر آتش, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها